غم مخور ...(جمعه 89 شهریور 19 ساعت 11:7 صبح )
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزى گلستان غم مخور
اى دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
دور گردون گر دو روزى بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نئى از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهاى پنهان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهى زد قدم
سر زنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
اى دل ار سیل فنابنیاد هستى بر کند
چون ترا نوح است کشتى بان ز طوفان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خداى حال گردان غم مخو
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهى نیست کانرا نیست پایان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهاى تار
تابود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
کلمات کلیدی :
» سیده رضوی
»» نظرات دیگران ( نظر)
شب وصل ..(جمعه 89 شهریور 5 ساعت 2:46 عصر )
شب وصل است وطی شد نامه هَجر
سَلام فیه حتّی مَطلع الفَــــــــــــــجر
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
من از رندی نخواهم کرد توبه
وَ لو آذَیْتَنی با لهَجْر و الحجر
بر آی ای صبح روشن دل خدا را
که بس تاریک میبینم شبِ هَجر
دلم رفت و ندیدم روی دلدار
فغان از این تطاول آه از زَجر
وفا خواهی جفا کش باش حافظ
فَانّ الربح و الخسران فی التَّجر
کلمات کلیدی :
» سیده رضوی
»» نظرات دیگران ( نظر)
دل ( بیت )(یکشنبه 89 مرداد 24 ساعت 3:23 عصر )
نقش کردم رخ زیبای تو در خانه دل
خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند...
کلمات کلیدی :
» سیده رضوی
»» نظرات دیگران ( نظر)
دو بیتی ..(شنبه 89 مرداد 9 ساعت 7:43 عصر )
جهان بی وفا زندان ما بی
گل غم قسمت دامان ما بی
غم یعقوب و محنت های ایوب
همه گویا نصیب جان ما بی
................
( باباطاهر )
کلمات کلیدی :
» سیده رضوی
»» نظرات دیگران ( نظر)
باز هجر یار دامانم گرفت
باز دست غم گریبانم گرفت
چنگ در دامان وصلش میزدم
هجرش اندر تاخت، دامانم گرفت
جان ز تن از غصه بیرون خواست شد
محنت آمد، دامن جانم گرفت
در جهان یک دم نبودم شادمان
زان زمان کاندوه جانانم گرفت
آتش سوداش ناگه شعله زد
در دل غمگین حیرانم گرفت
تا چه بد کردم؟ که بد شد حال من
هرچه کردم عاقبت آنم گرفت ..
( فخر الدین عراقی)
کلمات کلیدی :
» سیده رضوی
»» نظرات دیگران ( نظر)
گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامت
گفتم روم از کوی تو گفتا به سلامت
گفتم چه خوش از کار جهان گفت غم عشق
گفتم چه بود حاصل آن گفت ندامت
هر جا که یکی قامت موزون نگرد دل
چون سایه به پایش فکند رحل اقامت
در خلد اگر پهلوی طوبیم نشانند
دل میکشدم باز به آن جلوهی قامت
عمرم همه در هجر تو بگذشت که روزی
در بر کنم از وصل تو تشریف کرامت
دامن ز کفم میکشی و میروی امروز
دست من و دامان تو فردای قیامت
( هاتف اصفهانی )
کلمات کلیدی :
» سیده رضوی
»» نظرات دیگران ( نظر)
صبح جمعه ..(جمعه 89 خرداد 28 ساعت 9:27 صبح )
السلام علیک یا ابانا یا اباصالح
صبح جمعه دل هوای دیدنت را میکند اما چه سود !
سهم ما در این دو روز عمر هجران تو بود ...
کلمات کلیدی :
» سیده رضوی
»» نظرات دیگران ( نظر)
یادگاری(پنج شنبه 89 اردیبهشت 30 ساعت 10:51 عصر )
از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام
گل کرد خار خار شب بی قراری ام
تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام
گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست بر آری به یاری ام
کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام
تا ساحل نگاه تو چون موج بی قرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام
با ناخنم به سنگ نوشتم : بیا , بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام
کلمات کلیدی :
» سیده رضوی
»» نظرات دیگران ( نظر)
می آید از اعماق مه ، مردی بنام صاعقه
مردی که شولایش کبود از زخم های گرده است
او چشم سرخ شهر را با عشق معنا میکند
احساس گرمی میدهد رویی که سیلی خورده است
می آید او ...می آید او ؛ آرام بنشین لحظه ای
ای آنکه اندوهت مرا تا بینهایت برده است
( سپیدنامه )
کلمات کلیدی :
» سیده رضوی
»» نظرات دیگران ( نظر)
هشتاد و هشت(شنبه 88 اسفند 29 ساعت 3:14 صبح )
رو به پایان میرود هشتاد و هشت
این دل سرگشته آسوده نگشت
بی قرارم جمعه ها را کو به کو
یا ین الزهرا یک انا المهدی بگو
کلمات کلیدی :
» سیده رضوی
»» نظرات دیگران ( نظر)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ