منم سرگشته حیرانت ای دوست

چرا دوری ز تو تقدیر ما شد؟ / غم هجران گریبانگیر ماشد ؟

تو غایب نیستی ، مهجور ماییم / دریغا علتش تقصیر ما شد . .

ماه من پرده از آن چهره زیبا بردار

تا فلک لاف نیاید که چه ماهی دارد ...

شمّه ای از غم هجر تو به بلبل گفتم ؛

آن تُنُک حوصله رسوای گلستانم کرد

ذره ای از غم هجران تو گفتم با شمع ؛

آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد…

مهــدی جـــــان ؛ روا بود که گریبان ز هجر تو پاره کنم ...

دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم ؟!

نمی خــواهم دگر این زندگـــانی

که تــو در پــرده غـــیبت بمــانی

نمـــانده در نـــی نایم نـــوایی

نمــیـخواهی به دیــــدارم بیــایی ...!

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم

دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوقست در جدایی و جور است در نظر

هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم

سعدی

"السلام علیک یا فارس الحجاز "

عمری است که از حضور او جاماندیم

در غیبـــت سـرد خویش تنها ماندیم

او منتــــــــظر است که ما برگردیــــم

مائیم که در غیبـــت خود جا ماندیم ...

مائیم که در غیبت خود جاماندیم ...

مائیم که در غیبت خود جا ماندیم...

مائیم که در غیبت خود جا ماندیم...

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

               هر کجا هست خدایا بسلامت دارش ...

ای .. از من بگو آن دلبر جانانه را

گاه گاهی یادکن این خسته ی دیوانه را

جای او در خانه  ی دل باشد و ما غافلیم !

در میان خانه گم کرده ایم صاحب خانه را . . .

اگر کعبه مطاف خاکیان است ...

و یا قــبلگه افـــلاکیان است ...

طواف کعبه و سنگ و صفایش

به گرد مهدی صاحب الزمان (  عج)  است ...